قسمت دوم مطالب با موضوع متفرقه ” دلنوشته ها “

بد نگوییم به مهتاب، اگر تب داریم …. سهراب سپهری

به پیشنهاد سامان جان، و بخاطر حجم زیاد نوشته ها و نظرات در پست قبلی دلنوشته ها، این پست ایجاد گردید تا دوستان مطالب خود را در آن قرار دهند، لازم به ذکر هست که جهت تمرکز بیشتر مطالب دلنوشته ها لیست این پست ها بصورت تیتر وار آورده می شود تا دسترسی به آن آسان شود.

قسمت اول مطالب ” دلنوشته ها ”

تدریس خصوصی آیلتس

برچسب ها:

دیدگاه ها (۲۰۳)

  1. ali گفت:

    ۰
    ﭼﺎﯼ ﮐﻪ ﺳﺮﺩ ﻣﯿﺸﻪ ،ﺭﻭﺵ ﺁﺏ ﺟﻮﺵ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻥ ،ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻪ…
    ﺩﺭﺳﺘﻪ، ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ، ﻭﻟﯽ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﻣﯿﺸﻪ!!!
    ﺭﺍﺑﻄﻪ ، ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻪ !
    ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺵ ﮐﺮﺩ ، ﺍﻣﺎ
    ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻟﺶ ﻧﻤﯿﺸﻪ

  2. پـــرنیــان گفت:

    غمش را غیر دل سر منزلی نیست/ولی آن هم نصیب هر دلی نیست

    کسی عاشق نمی‌بینم و گر نه/میان جان و جانان حایلی نیست

    کی اش مجنون لیلی می‌توان گفت/کسی کافسانه در هر محفلی نیست

    کجا گردد قبول خواجهٔ ما/غلامی راکه بخت مقبلی نیست

    نشاطی هست در قربان گه عشق/که مقتولی ملول از قاتلی نیست

    شرابی خورده‌ام از جام طفلی/که در خم خانهٔ هر کاملی نیست

    من از بی حاصلی حاصل گرفتم/و زین خوش‌تر کسی را حاصلی نیست

    سر کوی عدم گشتم که آنجا/دو عالم را وجود قابلی نیست

    شدستم غرق دریایی که هرگز/غریقش را امید ساحلی نیست

    من و آن صورت زیبا فروغی/که این معنی به هر آب و گلی نیست

  3. ali گفت:

    مواظب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد ، زندگی با دلت نکند …

  4. ali گفت:

    زندگی بی‌عشق شطرنجی‌ست در خورد شکست

    در صـــف مُشتی پیـــاده، شـــــاه را گـــم کرده‌ام…

  5. ali گفت:

    وابسته شدم به تو
    بی آنکه بدانم
    ‏”‏وابستگی‏”‏ ها وام های کوتاه مدتی هستند
    با بهره های سنگین . .

  6. دلم شکسته گفت:

    بخونید ….. فقط می تونم بگم این شعر سهراب سپهری فوق العاده ست
    —————————————————————————-
    سخت آشفته و غمگین بودم

    به خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقند

    دست کم میگیرند

    درس ومشق خود را…

    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

    و نخندم اصلا

    تا بترسند از من

    و حسابی ببرند…

    خط کشی آوردم،

    درهوا چرخاندم…

    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

    اولی کامل بود،

    دومی بدخط بود

    بر سرش داد زدم…

    سومی می لرزید…

    خوب، گیر آوردم !!!

    صید در دام افتاد

    و به چنگ آمد زود…

    دفتر مشق حسن گم شده بود

    این طرف،

    آنطرف، نیمکتش را می گشت

    تو کجایی بچه؟؟؟

    بله آقا، اینجا

    همچنان می لرزید…

    ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

    ” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”

    ” ما نوشتیم آقا ”

    بازکن دستت را…

    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

    او تقلا می کرد

    چون نگاهش کردم

    ناله سختی کرد…

    گوشه ی صورت او قرمز شد

    هق هقی کردو سپس ساکت شد…

    همچنان می گریید…

    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

    زیر یک میز،کنار دیوار،

    دفتری پیدا کرد ……

    گفت : آقا ایناهاش،

    دفتر مشق حسن

    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

    غرق در شرم و خجالت گشتم

    جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

    سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

    صبح فردا دیدم

    که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

    سوی من می آیند…

    خجل و دل نگران،

    منتظر ماندم من

    تا که حرفی بزنند

    شکوه ای یا گله ای،

    یا که دعوا شاید

    سخت در اندیشه ی آنان بودم

    پدرش بعدِ سلام،

    گفت : لطفی بکنید،

    و حسن را بسپارید به ما ”

    گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

    گفت : این خنگ خدا

    وقتی از مدرسه برمی گشته

    به زمین افتاده

    بچه ی سر به هوا،

    یا که دعوا کرده

    قصه ای ساخته است

    زیر ابرو وکنارچشمش،

    متورم شده است

    درد سختی دارد،

    می بریمش دکتر

    با اجازه آقا …….

    چشمم افتاد به چشم کودک…

    غرق اندوه و تاثرگشتم

    منِ شرمنده معلم بودم

    لیک آن کودک خرد وکوچک

    این چنین درس بزرگی می داد

    بی کتاب ودفتر ….

    من چه کوچک بودم

    او چه اندازه بزرگ

    به پدر نیز نگفت

    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

    عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

    من از آن روز معلم شده ام ….

    او به من یاد بداد درس زیبایی را…

    که به هنگامه ی خشم

    نه به دل تصمیمی

    نه به لب دستوری

    نه کنم تنبیهی

    یا چرا اصلا من

    عصبانی باشم

    با محبت شاید،

    گرهی بگشایم

    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

  7. ali گفت:

    انسان هم میتواند دایره باشد و هم خط راست . انتخاب با خودتان هست :

    تا ابد دور خودتان بچرخید یا تا بینهایت ادامه بدهید…

  8. ali گفت:

    موهایم دیکر کوتاهتر از آن است که دست تو به آن برسد…
    حالا باد…آن را پریشان میکند وقتی دست های تو موهای دیکری را…

  9. ali گفت:

    خیلی وقت است فراموش کرده ام …
    کدامیک را سخت تر می کشم… ؟
    رنــــج !
    انتظار !
    یا نفس را …

  10. ali گفت:

    کسی برایم قهوه بریزد
    کسی که فال مرا می داند
    کسی که حال مرا می فهمد
    و قصه بگوید برایم
    هزار و یک بار …

    تا از سرم بپرد این خواب
    که هزار سال است نمی گذارد
    تو را برای یک بار هم که شده ببینم !!!

  11. ali گفت:

    زحمـــــــت دارد…

    آدم بودڹ را مــــــی گویم….

    این را میشـــــــود از مترسڪ هــــــــــا آموخـــــت…

    آنها تمـــــام عمر می ایستند…

    تــــــــــا ، آدم حسابشــــــــــــان کنند….

    ولــــــــــی……

  12. ali گفت:

    *** وقتی دلم میگیرد دعا میکنم روزها هم شب شود تا در سیاهی شب کسی خیسی گونه هایم را نبیند اه ه که چقد دلم این روزها میخواهد همیشه شب باشد ***

  13. ali گفت:

    آهای زمستان ؛
    حواست جمع باشد
    که دور تو و تمام شاعرانه ها را
    خط خواهم کشید
    اگر با آمدنت
    ” او ”
    حتی یک سرفه کند !

  14. ali گفت:

    مدتهاست

    چتر منطق را بر سر گرفته ام!

    تا باران عشق را تجربه نکنم!

    دیگر توان مقابله با

    تب و لرز برایم باقی نمانده است!

  15. ali گفت:

    “دســـــــــتـــــــــهـــایـــت” ســـــــــرنـــوشــــــت مَــــــن اســـت…
    “رهــــــایـــــــــــــــشــــــــــــان” نـــمـــیـــکـــنـــم…

  16. بیصدا گفت:

    بهارِ چشم های ترم

    دلتنگی هایم را با کدام قایق خیال روانه ی دل دریائیت کنم

    تا بدانی چه قدر دلتنگم

  17. بیصدا گفت:

    کاش زندگی از آخر به اول بود…

    پیر بدنیا می آمدیم…

    آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم

    سپس کودکی معصوم می شدیم و در

    نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم…

  18. ali گفت:

    با پول می شود …
    خانه خرید ولی آشیانه نه،
    رختخواب خرید ولی خواب نه،
    ساعت خرید ولی زمان نه،
    میتوان مقام خرید ولی احترام نه،
    میتوان کتاب خرید ولی دانش نه،
    دارو خرید ولی سلامتی نه،
    خانه خرید ولی زندگی نه،
    و بالاخره میتوان قلب خرید،
    ولی “عشق” را نه…

  19. ali گفت:

    دنبال کسی نباشید که همه مشکلات شما را حل کند
    دنبال کسی باشید که نگذارد به تنهایی با آن مشکلات روبرو شوید !

  20. شیدا گفت:

    ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ هست

    ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ

    مثل ﺩﻝِ ﺁﺩما

  21. شیدا گفت:

    به بعضی ها هم باید گفت :

    ﻣﻦ ﺁﻧﺘﯽ ﻭﯾﺮوسمو به خاطر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺍﻡ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻡ

    ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﯼ ! ﺣﻠــــــــﻪ ؟

  22. شیدا گفت:

    هیچ کس موفق نمی شود سرزمین جدیدی را کشف کند

    مگر اینکه بپذیرد مدت زیادی رنگ خشکی را نبیند

    (آندره ژید)

  23. شیدا گفت:

    و سکوت چه زیباست

    وقتی میدانی همه دروغ می گویند

  24. شیدا گفت:

    نگرانی

    مشکلات فردای شما را حل نمی کند

    انرژی و توان امروز شما را از بین می برد

  25. ali گفت:

    » مرد « هم …
    » قلب « دارد …
    فقط …
    صدای ضربانش آهسته تر …
    از …
    صدای » قلب زن « است …
    » مرد « هم …
    در خلوتش …
    برای …
    » عشقش « گریه میکند …!!
    شاید …
    ندیده باشی …
    اما …
    همیشه » اشکهایش « …
    را …
    در …
    » آلبوم دلتنگیش « قاب میکند …!

  26. ali گفت:

    خدای من….

    ما برای گرفتن دست های تو ریسمان نبسته ایم ،
    دل بسته ایم
    همین که هوای دلمان خوب باشد ،
    برایمان کافی ست
    پس با تمام مهرت ،
    هوای این روزهای دلمان را خوب کن

  27. ali گفت:

    ★بدون حضورخدا جایے نرو
    بہ خیالت کہ بہ آبادی میرسے؟؟؟

    نہ رفیق!

    چراغے کہ درسیاهے میدرخشدچــــــشـــــم گــــــــــرگـــــ است ★

  28. ali گفت:

    دلم شور میزند……
    میترسم صبح که بیدار می شوم….
    ازقاب عکست هم رفته باشی…….
    میدانی از تو بعید نیس…….!!!!!

  29. حسرت گفت:

    سلام زهرا خدا رو شکر
    انشاالله که همبشه شاد باشی

  30. الناز به پرنیان عزیزم گفت:

    سلام عزیزم خوبم خداروشکر….
    خواهری خوبی؟؟مرسی ک حالی ازم میپرسی. خیلی دوست دارم همیشه از نوشته هات انرژی میگیرم……..

    • پـــرنیــان گفت:

      سلام الناز عزیزم
      منم دوست دارم و امیدوارم شاد باشی و نوشته هایی سرشار از شادی ازت ببینم

  31. مونا ب زهرا گفت:

    وااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدااااااااااااااااااااا ببین چی میبینم…این زهراس ک اینارو گفته؟؟؟؟؟؟
    خدایا شکرت صدهزار مرتبه شکرت
    خععععععععععععععععلی خوشحالم برات عزیزم…ایشالله از این ب بعد بهترین روزای عمرتو تجربه میکنی
    خداااااااااااااااااااااا ب خاطر همه ی خوبیایی ک در حقمون میکنی ولی ما کم صبریم ازت ممنونم
    چیز دیگه ای برا گفتن ندارم…فقط میگم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دل همه ی بندگانت رو شاد کن

  32. صبا گفت:

    سلام خوبی دوستان زهرا خیلی برات خوشحالم عزیزم خیلی ایشالا همیشه لبت خندون و سرحال باشی با قلب پاکت واسه منم دعا کن

  33. تارا گفت:

    کنارم که هستی

    خیابان ها از ماهیت می افتند

    رسیدنی در کار نیست

    شانه به شانه مقصدم قدم میزنم

  34. امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی به خودش گفت:

    سلام به همه
    امیدوارم بهتر باشید
    من همینجوری دلم خواست یکم درد و دل کنم ینی این یه دلنوشته است
    برا کسی بمیر که برات تب کنه
    هر چیزی باشه ارزش نداره ادم خودشو و خونوادشو درگیر یه رنجی بکنه که معلوم نیس چقد ضرر میزنه هر روز به ما
    با خودمم ها طرف رفته دنبال زندگیش داره فک میکنه چه جوری پیشرفت کنه ینی شایدم برا به اصطلاح پیشرفت خودش یه نامردیایی کرده الان ما میشینیم خودمون و چند نفر که دوسمون دارنو هم زمین گیر میکنیم به جای اینکه بیایم یه طوری برخورد کنیم که انقدی بریم جلو که طرف حداقل بعد یه مدتی عین نمیدونم چی پشیمون بشه از کرده هاش و حسرت خود طرفو بزنه زمین ببعضی اتفاقا غم رو میدن به ما طبیعی هم هست که ناراحت باشیم ولی دیگه به کل هر چیزی رو زدن به نام یه اتفاق هم خوب نیست که باید بجگی دیگه تو زندگی همیشه که قرار نیس تک بیاریم یه وقتایی با دست خالی باید بازی کرد و امید داشت به سری بعد

  35. پـــرنیــان(کاش یه روزی حرف دل تک تکمون بشه) گفت:

    روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

    آن پریشانى شبهاى دراز و غم دل همه در سایه ء گیسوى نگار آخر شد

    صبح امید که بُد معتکف پرده ء غیب گو برون آى که کار شب تار آخر شد

    آن همه ناز و تنعم که خزان مى فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

    شکر ایزد که به اقبال کله گوشه ء گل نخوت باد دى و شوکت خار آخر شد

    ساقیا لطف نمودى قدحت پر مى باد که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

    باورم نیست ز بد عهدى ایام هنوز قصه ء غصه که در دولت یار آخر شد

    در شمار ار چه نیاورد کسى حافظ را
    شکر کان محنت بى حد و شمار آخر شد

  36. الناز گفت:

    گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
    سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
    دلم از مهر تو آکنده هنوز
    دفتر عمر مرا
    دست ایام ورقها زده است
    زیر بار غم عشق
    قامتم خم شد و پشتم بشکست
    در خیالم اما
    همچنان روز نخست
    تویی آن قامت بالنده هنوز
    در قمار غم عشق
    دل من بردی و با دست تهی
    منم آن عاشق بازنده هنوز
    آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
    گر که گورم بشکافند عیان می بینند
    زیر خاکستر جسمم باقیست
    آتشی سرکش و سوزنده هنوز

  37. زهرا به شیدای تبریزی گفت:

    دوست عزیزم “اگه تو نخندی…” کاش بود و حرفامو تایید میکرد
    کسی که تمام زندگیمو روحیمو میدونه
    کسی که هرگز نمیتونم جبران محبتهاشو کنم
    کسی که بر خودم واجب میدونم یه جای مخصوص که مطمئنم دعام برآورده میشه و خودش هم میدونه کجاست براش دعا کنم که وظیفمو انجام بدم….

    متن این کامنتم برای همه ی دوستامه ولی الان میدونم حال ” … .. ….. ” و شیدا خیلی بده ، پس مخاطب اصلیم شما هستین
    شیدا کاش میشد حال الانمو بهت میگفتم
    کاش میشد بهت میگفتم چقدر خوشحالم…کاش صبر بیشتر کنی خدا بهترینو بیاره برات
    دقیقا اون فردی که همه شرایطتو داره و تو ذهنم تجسم میکردم ( اخلاق/محبت و عشق/شخصیت/اعتقاد/خانواده/فرهنگ/تحصیلات و کار…)بلا استثنا همشو تمام کمال داره…
    شیدا من الان نمیدونم چطور شکر خدا کنم
    اصلا نمیدونم چی باید بنویسم و بگم که لایق شکر خدا باشم
    شیدا صبر کن
    خدا نقشه های قشنگتری داره
    یادمه دوستام بهم میگفتن صبر کن خدا بهترینو میده
    یادمه بهم میگفتن مصلحتی بوده حکمتی بوده
    یادمه بهم میگفتن جواب صبر و سکوتتو میگیری
    .
    .
    .
    اینا رو همه ی دوستای خوب و مهربونم که من مدیونشونم بهم گفتن، همین دوستهای صفحه ی دلنوشته ها و طنز…
    شیدا یادمه بهم میگفتن روزی میرسه خدا کسی رو جلوی راهت میذاره که شکرش میکنی که اون قبلیو از سر راهت برداشته
    شیدا منم حداقل حداقل حال و هوای تو رو داشتم ولی کفر یادم نمیاد گفته باشم تحت هر شرایطی رابطمو با خدا قطع نکردم
    شیدا خدا هدیه داده بهم در برابر صبرم… میدونی هدیه داده بهم…هدیه
    شیدا باورت میشه به خدا میگم اگه خوابم بیدارم کن…باورت میشه به خدا میگم ممنون ازین آرامشی که الان دارم…
    شیدا دوستام خانوادم بهم میگن فقط جواب صبرتو گرفتی و لایقشی
    شیدا دارم با تک تک سلولهای بدنم برات مینویسم
    پس حالمو درک کن
    من چند روزه آرامش و خوشحالی رو با همه وجودم دارم درک میکنم
    شیدا خدا کسی رو سر راهم گذاشته که بدون شک بهترینه
    شیدا من موردهای زیادی رو بعد اون اتفاق و تجربه تلخ رد کردم چون اعتمادمو از دست داده بودم
    ولی خدا بهم “فهموند” که ان العسر بعد یسرا… ان الله مع الصابرین… شیدا من الان معنی واقعی این آیه ها رو میفهمم و درک میکنم…
    شیدا صبر کن… خدا بهترینو برات گذاشته کنار… در وقت مناسبش بهت میده…

    شیدا دلم میخواد شما و اون یکی دوستمون که الان روحیش خوب نیست حرفامو باور کنین
    منم گذروندم…همین حال و هواها رو…کامنتهام تو صفحات قبلی هست…درکتون میکنم…میدونم هر ۱ ثانیه چقدر طولانی و با زجر داره میگذره…
    دوستهای گلم صبر کنین…خدا هدیه میده بهتون…همونیکه میخواین…من اعتقاد پیدا کردم به همه ی این نمونه حرفها….

    کاش فاطیما جان هم بود… بهم یبار تو یه کامنت گفته بود برات نذر کردم حالت هر وقت خوب شد بهت میگم…انشالله هر کجا که هست موفق باشه…

    • شیدا گفت:

      سلام زهراجون.خداروشکر که بعد از اینهمه مدت شادیو خوشی مهمون قلب مهربونت شده.
      از صمیم قلب خوشحالمو برات آرزوی خوشبختی میکنم.اینقد خوشحالم که نمیدونم چی بهت بگم
      نمیدونم درست فهمیدم یا نه ولی بازم از ته قلبم بهت تبریک میگم امیدوارم زندگی خوبو خوشی در
      عزیزت داشته باشی. یقین دارم خدا پاداش صبرتو بهت داده

    • پـــرنیــان گفت:

      زهرا جونم سلاااام
      چقد خوشحالم این کامنتتو دیدم
      خیلی خوشحالم خیلی خیلی خیلی خوشحالم
      اونقد که اشکام اجازه نمیده مانیتورو ببینم
      خدایا شکررررت شکررررت هزار بار شکرررر
      ایشالا شادیهات روز افزون شه آجی جان
      ایشالا بیشتر و بیشتر از ای حس های خوبت برامون بگی و ایشالا بزودی شیدای عزیز و همه ی دوستای خوبمون بیان و اینطور با اشتیاق و اخلاص از حس خوبشون بگن
      ممنون آجی که اومدی و این حرفارو بهمون گفتی
      بهترینها رو از خدای مهربونمون برای شما و همه ی دوستامون میخوام
      خدای مهربون پشت پناه همتووون

    • پـــرنیــان گفت:

      زهرا جونم سلاااام
      چقد خوشحالم این کامنتتو دیدم
      خیلی خوشحالم خیلی خیلی خیلی خوشحالم
      اونقد که اشکام اجازه نمیده مانیتورو ببینم
      خدایا شکررررت شکررررت هزار بار شکرررر
      ایشالا شادیهات روز افزون شه آجی جان
      ایشالا بیشتر و بیشتر از ای حس های خوبت برامون بگی و ایشالا بزودی شیدای عزیز و همه ی دوستای خوبمون بیان و اینطور با اشتیاق و اخلاص از حس خوبشون بگن
      ممنون آجی که اومدی و این حرفارو بهمون گفتی
      بهترینها رو از خدای مهربونمون برای شما و همه ی دوستامون میخوام
      خدای مهربون پشت پناه همتووون

    • قرمـــ♥ــــــز گفت:

      زهراجان خداروشکر که خوشحالی. هر کی این متن رو بخونه اشک شوق می ریزه.

    • الناز به زهرای عزیزم گفت:

      سلام زهرا جونم خوبی خواهری؟؟خیلی خوشحال شدم واقعا از ته دل اینو میگم
      انشالا همیشه شاد باشی،واسه دوستای دیگه هم همین ارزو رو دارم
      راستش من خیلی باهات دردو دل میکردم…………همیشه بهم امید میدادی….
      خواهری خوشحالم که تو جواب صبر و توکلتو گرفتی…
      ان الله مع الصابرین

    • امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی گفت:

      سلام
      به به
      به سلامتی ایشاللا
      و
      خدا رو شکر

    • ..... گفت:

      واقعا و از صمیم قلب براتون خوشحالم… خدا رو شکر
      حرفاتون کلی آرومم کرد، ممنون

    • تارا(زهرای عزیز) گفت:

      دروددددددددددددددددد بیکران بر تمام دوستان عزیزم………………………
      تبریک بیکران بر زهرای عزیزم……………………
      واقعا من تک تک جملاتت تنم را لرزاند اینو اقعا میگم……..
      خیلی برات خوشحالم از صمیم قلبم برات خوشحالم انشالله شادیت همیشه پایدار باشه………………
      ازت میخوام همون جای خاصی که میری و دلت میشکسته دعا میکردی منو هم اگر یادت موند دعا کنننننییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
      خوشحالم از دیدن خشحالیت
      برا آرزی سعادت سلامت شادی موفقیت در تک تک لحظاتت دارم
      بوسسسسسسسسسسسسسسس

      • من برفـــــــــــــــــــــــ میخام :( گفت:

        سلام تاراجون. اون طرف هم بیا، تا اینجا میای خبری از همسایه ها نمیگیری؟؟

    • sahba گفت:

      سلام زهرای عزیزم خیلی خیلی خیلی خوشحالم کردی خوشحالم که داری رنگ ارامش رو می بینی انشالله این ارامشت همیشگی باشه
      اره عزیزم خدا پاداش صبرت رو بهت داده
      اون جای مخصوص که میری واسه منم دعا کن که من پاداش صبرمو ببینم
      یادمه وقتی حالت خراب بود منم همون موقعها وارد استختام شدم

      با تک تک کامنتات اشک ریختم و درکشون کردم
      الانم که دارم واست پیام میزارم دارم اشک میریزم
      دلت پاکه واسه همه دعا کن

    • ................... گفت:

      سلام زهرا جون .تو لیاقت بهترینارو داشتی و خدا هم بهت داد.خیلی خوشحالم.تو همیشه همه ی کامنتات از ته دل بود به خاطر همین بود که به دل مینشست .من خیلی وقته اینجا نیومدم ,نمیدونم منو یادت هست یا نه مشکلم مشابه مشکل خودت بود,حرفات خیلی آرومم کرد.خدا به هممون آرامش بده.تو دلت پاکه واسه من هم دعا کن.

    • عسل گفت:

      سلام زهرا جون خداروشکر به خواسته دلت رسیدی خیلی خیلی خیلی برات خوشحالم تو لیاقتشو داشتی خانم دکتر. انشاالله به سلامتی ومیمنت

    • فاطمه گفت:

      سلام زهرا جان منم بهت تبریک میگم خداشاهده خیلی برات خوشحال شدم عزیزم ان شالله همیشه شاد باشی هروقت غصه میخوردی منم غصه ام میشد با خوندن کامنتات خدارو صد هزار مرتبه شکررررررررررررررر

    • پریا** گفت:

      سلام به همه

      وای زهرااااااا باورم نمیشه. بعده یه مدت اومدم سر بزنم که خبر خوبتو دیدم…. ایشالا که همه جوونا خوشبخت شن واست آرزوی استمرار این آرامش رو دارم…

  38. دعام کنید گفت:

    سلام دوستان… من چند وقت پیش ازتون خواستم برای حل مشکلم برام دعا کنین… از همه خیلی خیلی تشکر میکنم… انشالله هیچ غمی تو دلتون نباشه….
    به هرحال گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست… نفس کشیدن برام زجرآوره

    • پـــرنیــان گفت:

      سلام
      ایشالا مشکل شمام حل میشه دوست گرامی
      توکل کنین و صبور باشین
      بازم میگیم خدا مهربونه

    • امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی گفت:

      سلام
      به هرحال همه یه جورایی مشکلاتی دارن
      ولی این جمله آخرو کاش نگیم هیچوقت چون رسما غم و غصه ادمو ضربه فنی میکنه
      انشاللا به حق علی هر چی که صلاحته که شاید هیچ کسی هم نمیدونه جز خودش برات پیش بیاد حتی اگه موقتا نفس کشیدنو زجر اور کنه برات
      یا علی

    • شیدا گفت:

      ایشالا مشکلتون حل شه دوست عزیز

    • عسل گفت:

      دوست عزیزم انشاالله مشکل شما هم حل میشه با توکل به خدا

  39. امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی / گفت:

    دیروز بیمارستان بودم به خاطر عمل جراحی مادرم ؛ وقتی به هوش اومد بالای سرش بودم ، خیلی درد داشت و آه و ناله میکرد ولی تا چشمش به من افتاد یهو گفت : تو شام خوردی ؟
    عشق مادر یعنی همین که توی بدترین شرایط ، نگرانی و محبت بی دریغش به فرزند بر همه احساساتش غالب میشه !
    اینو من کپی کردم
    ولی دارم فکر میکنم یه مادر یا پدر چه رنجی میبره وقتی که میبینه ما زندگیمون شده همش دپرس بودنو این حرفا

    • شیدای تبریزی گفت:

      سلام دوست عزیز.واقعا حرفتون درسته.مامان و بابای منم خیلی زجر میکشن بخاطر من.هرچند من بیشتر سعی میکنم دیگه پیششون چیزی نگم و اه وناله نکنم وخودمو کنترل کنم و میام تو اتاقم گریه میکنم.اتاقم برام شده زندان!خودمم از دست خودم خسته شدم و درمانده!
      هر شب تو رختخواب میگم خداجون اگه دوستم داری امشب دیگه تمومش کن………

  40. امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی / گفت:

    خوش به حال عروسک آویزان به آینه ماشین
    کل پستی و بلندی زندگیش را فقط میرقصد !

  41. امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی / گفت:

    چه سخت است تنگ ماهی بودن
    اگر بشکنی قاتلی و اگر نشکنی زندانبان
    خوش به حال آب !

  42. امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی / گفت:

    سلام به همه دوستان خوبم
    امروز یی ههوو ییییی
    خواستم اینجا نظر بذارم
    دلم خواست
    میام میخونم هر از چند گاهی مطالبتونو
    از همتون ممنونم
    ولی امیدوارم تو زندگی تون دیگه اینقدر هم تو فاز غم نباشین چون هیچی ارزششو نداره
    غم هم به اندازه اش خوبه دیگه

    هرچیزی تا لوث نشده میچسبه
    موید باشید همه اساتید

  43. امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی / گفت:

    روزی کـــه تـــو آمــدی بــه دنیـــا عریـــان

    جمعـــی بـــه تـــو خنــــدان و تـــو بـــودی گریـــــان

    کــــاری بکــن ای دوست کـــه وقت مـــردن

    جمعــــی بـــه تـــو گریـــان و تـــو باشـــی خنــــدان

  44. امیــــــــــــــــــــــــــــــــر علــــــــــــــــــی / گفت:

    دَم از بازی حکم میزنی !
    دَم از حکم دل میزنی !
    پس به زبان “قمار” برایت میگوی م!
    قمار زندگی را به کسی باختم که “ تک ” “ دل ” را با “خشت” برید !
    باخت ِ زیبایی بود !
    یاد گرفتم به دل ، “ دل ” نبندم !
    یاد گرفتم از روی “ دل ” حکم نکنم !
    دل را باید بُــر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بــُری نکنند !

  45. پـــرنیــان گفت:

    “میبینی چه شب ساکتی است؟
    انگار هیچکسی در دنیا نیست!
    یا شاید،
    من در دنیای هیچکس نیستم.”

  46. رهام گفت:

    خداحافظی ….

    بوق و کرنا نمی خواهد

    خداحافظی

    دلیل،

    بحث،

    یادگاری،

    بوسه،

    نفرین،

    گریه،

    خداحافظی واژه نمی خواهد !

    خداحافظی یعنی

    در را باز کنی

    و چنان کم شوی از این هیاهو

    که شک کنند

    به چشم هایشان ،

    به خاطره هایشان ،

    به عقلشان ،

    و سوال بَرِشان دارد

    که به خوابی دیده اند تو را تنها !؟

    یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده !؟

    خداحافظی یعنی …

    زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری

    و دستِ آشنایی ات را

    پیش از دراز کردن،

    در جیب هایت فرو کنی

    و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز

    خداحافظی

    ” خداحافظ ” نمی خواهد …!!!

  47. دلم شکسته گفت:

    چند پیشنهاد جالب:
    لبو را حلقه حلقه کنید خشک کنید روی بخاری یا شوفاژ بعد پودرش کنید مثل زعفران دم کنید برای رنگ غذا یا دسر.

    اب لبو رو تو قالب یخ بریزید هر وقت لازم داشتید یک حبه رااز فریزر دراورید برای تزیین پلو، رنگ دسر،رنگ فرنی، حتی رنگ مربا به، اگر رنگ نداشت . ایا میدانستید که اب لبو بهترین درمان کم خونیست؟

    ایا میدانستید که اب لبو یکی از راههای طبیعیه درمان پوکیه استخوانست؟

    ایا میدانستید خوردن یک لیوان اب لبو در صبح و شب در درمان فشار خون بالا موثر است؟

    ایا میدانستید یکی از راههای درمان کبد چرب نوشیدن اب لبو است؟

    ایا میدانستید خوردن اب لبو از ابتلا به فراموشی و الزایمر در سنین بالا جلوگیری میکند؟

    ایا میدانستید اب لبو در درمان سرطان خون،موثر است؟

  48. دلم شکسته گفت:

    فقط بخونید،زیباست،زیبا
    عاشق این متنم ‌. . .

    محاکمه ی حضرت آدم!

    نامت چه بود؟
    آدم
    فرزند ؟
    من را نه مادری نه پدر….. بنویس اول یتیم عالم خلقت.
    نام محل تولد؟
    بهشت پاک.
    اینک محل سکونت ؟
    زمین خاک.
    قدت؟
    روزی چنان بلند که همسایه خدا…اینک به اندازه بختم به روی خاک.
    اعضای خانواده؟
    حوّای خوب و پاک,
    قابیل خشمناک,
    هابیل زیر خاک.
    روز تولدت؟
    درروز جمعه ای به گمانم که روز عشق.
    رنگت؟
    اینک فقط سیاه ز شرم چنان ﮔﻨﺎﻩ.
    چشمت؟
    رنگی به رنگ بارش باران که ببارد از آسمان.
    وزنت؟
    نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست,
    نه آنچنان وزین که بشینم بر این زمین.
    جنست؟
    نیمی مرا ز خاک…. نیمی دگر خدا.
    شاکی تو؟
    خدا.
    نام وکیل؟
    آنهم فقط خدا.
    جرمت؟
    یک سیب از درخت وسوسه !
    تنها همین؟!!!!
    همین…
    حکم ؟
    تبعید در زمین!!!!
    همدست در گناه؟
    حوای آشنا.
    ترسیده ای؟
    کمی.
    ز چه؟
    که شوم من اسیر خاک.
    آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
    بلی.
    چه کسی؟
    گاهی فقط خدا.
    داری گلایه ای؟
    دیگر گلایه نه…..ولی..
    ولی چه؟
    حکمی چنین آنهم به یک گناه..!!!
    دلتنگ گشته ای؟
    زیاد.
    برای که ؟
    تنها فقط خدا.
    آورده ای سند؟
    بلی.
    چه؟
    دو قطره اشک.
    داری تو ضامنی ؟
    بلی.
    چه کسی؟
    تنها کسم خدا…

  49. دلم شکسته گفت:

    ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺍﻡ ﺭﺍﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﻫﻨﺪ .
    ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡ
    ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟
    ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ
    ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ .
    ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ
    ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ
    ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ
    ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ
    ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮرﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ . ﺍﮔﻪ
    ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ
    ..
    ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻨﺪﻳﺪﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺨﻨﺪﻳﻢ ﺍﻣﺎ
    . ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺨﻨﺪﯾﻢ

  50. میثم گفت:

    میگویند سختی ها نمک زندگی است،اما چرا کسی نفهمید “نمک” برای من که خاطراتم زخمی است،شور است،مزه “درد”می دهد…!

دیدگاه خود را به ما بگویید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

کانال استخدام در تلگرام

› استخدام تهران

استخدام شهرستانها