درد دل دوستانه و صمیمانه با مشترکان سایت

دوستان و مشترکان عزیز
اگه امکان داره و حوصله تون میشه با وقت گذاشتن به اندازه تقریبی ۵ دقیقه این متن رو بخونین
این نوشته چون درددل دوستانه و صمیمانه هست شاید رسمی نوشته نشده پس قبلا بخاطر اینکه متن حاضر بدون هیچگونه غلط گیری املایی و انشایی ارسال می شود و نوع تحریر آن عذرخواهی می کنیم.

و اما اصل مطلب:
ظاهراً مشکل ناشی از مصرف منابع سرور اختصاصی سایت تمام شدنی نیست، سعی کردیم راهکارهای مختلفی برای رفع مشکل داشته باشیم ولی منتج به نتیجه نشد، همانگونه که مشترکان قدیمی تر در جریان هستند اوایل سایت در یک سرور عمومی میزبانی میشد ولی رفته رفته بخاطر حجم زیاد بازدید و مصرف بیش از اندازه منابع سرور اشتراکی از آنجا “دیپورت” مان کردند،

همانگونه که اطلاع دارید بدون درخواست هیچگونه مبلغی از مشترکان به فعالیت خود ادامه می دهیم ( غیر از بحث سامانه پیام کوتاه که هزینه آن هم مربوط به ارسال پیام کوتاه و هزینه اصلی خود مخابرات بوده است)، علیرغم میل باطنی و جهت تامین هزینه های سرور اختصاصی مجبور به قراردادن تبلیغات در سایت شدیم و همانگونه که اکثر دوستانی که وبسایت اداره می کنند در جریان هستند، تبلیغات اینترنتی در ایران سهم بسیار اندکی از هزینه های جاری را شامل می شود.
خلاصه……
سعی کردیم با افزایش منابع سخت افزاری سرور مشکلات ناشی از افت سرعت و در دسترس نبودن سایت در ساعات اوج بازدید را که ساعت ۸ صبح تا ۱۲ ظهر می باشد را جبران کنیم، که آن هم متاسفانه فقط برای مدت کوتاهی جوابگو بود و بعد از مدتی باز هم مشکلات اضافه شد، جهت اطلاع دوستان عزیز باید عرض کنم که مجبور شدیم ۴ گیگابایت رم اضافه برای سرور اختصاص دهیم که برای هر گیگابایت ماهانه ۲۰ هزارتومان پرداخت می شود ( البته نمی دونم این مبلغ منطقی هست یا نه ولی بخاطر رفع مشکل حاضر شدیم آن را قبول کنیم) یعنی ماهانه مبلغ ۸۰ هزار تومان غیر از هزینه های جاری سرور پرداخت می کنیم. و هزینه های دیگری که شاید بیان آن از حوصله این بحث خارج باشد،
داخل پرانتز لطفا به نکته زیز دقت کنید.
یکی از دوستان با فونت ۲۴ این ایمیل را ارسال کرده بود:

این سایت مسخرتون هم که هیچوقت باز نمیشه
یکمی بیشتر هزینه کنین 

پول کم میدین

 

 

 

اون رو هم میریزین آشغالدونی

در جواب با فونت ۱۲ فقط نوشتم :
باشه
چشم

سعی کردیم با تغییر قالب سایت خطاهای ناشی از کدنویسی سایت را به حداقل رسانده و سرعت لود صفحات سایت بالا ببریم که آن هم برای مدت کوتاهی جواب داد، و باز هم مشکلات ادامه دارد، بخاطر حجم بالای بازدید در ساعات مشخصی از روز و بازدید همزمان بیش از ۱۰۰ نفر و کمبود منابع سرور، دسترسی به سایت برای بقیه افراد امکانپذیر نیست ( صفحه سفید نمایش داده شده و به اصطلاح خطای ۵۰۰ ناشی از همان مشکل هست)،

باز هم خلاصه…………

– در سامانه پیام کوتاه سایت به ازای ارسال هر sms فارسی و انگلیسی مبلغ مشخصی صرفا هزینه خود مخابرات هست که پرداخت می شود، و در صورتی که هر آگهی فارسی چندین صفحه sms را شامل شود می بینید که بعد از ارسال چند sms همان ۲ هزار تومان آبونمان صرف هزینه واقعی ارسال sms می شود، پس اگر دوستانی احساس می کنند که راه اندازی سامانه پیام کوتاه بخاطر منافع مالی بوده به نظرم باید کمی منصفانه تر قضاوت کنند،
داخل پرانتز یک نکته دیگه هم اضافه کنم:
یکی از مشترکان محترم سامانه، یک هفته بعد از واریز کردن ۲ هزار تومان آبونمان طی چندین sms تند اعلام کردند که:
“هنوز برایشان کار پیدا نکرده ایم!!!!!!”

– فرصت های شغلی موجود در شهرهایی مثل تهران و  جهرم یکسان نیستند و مثلا برای مشترکی که با مدرک لیسانس زبان انگلیسی از این دو شهر مشترک سامانه شده اند ، طبیعی هست که تعداد sms های ارسالی یکسان نخواهد بود، شاید چندین روز و یا هفته طول بکشد تا در جهرم با این شرایط نیرویی مورد نیاز باشد ولی در تهران درخواست نیرو زیاد باشد،
ارسال sms برای مشترکان قبلی با اینکه بخاطر مشکلات موجود برای مدتی متوقف شده بود ولی کماکان برای این دسته از افراد تا زمان ارسال تعداد مشخصی sms ادامه خواهد یافت ولی فعلا در این سامانه از دریافت درخواست جدید معذوریم.
و خلاصه سرتون رو درد نیارم
تو این مدت خیلی نظرات داشتیم و خیلی فحش ها خوردیم و مخاطب خیلی ها قرار گرفتیم که شاید منظورشان مسئولین ذیربط و صاحبان آگهی بوده اند که باز هم بخاطر درک شرایط دوستان که ناشی از فشار بیکاری بوده تحمل کرده و می کنیم، ولی مشکلات سایت به حدی رسیده که دیگه برآورده کردن آن و تامین هزینه ها به این صورت برایمان امکانپذیر نیست،
پیشنهاد مدیریت سایت استخدام برای ادامه فعالیت و اطلاع رسانی به مشترکان:

– ادامه فعالیت به همین ترتیب و با همین شرایط که توام با نارضایتی تعدادی از دوستان خواهد بود
– قبول اسپانسری از طرف شرکتها و افرادی که خواهان تبلیغ شرکت شان در قبال تامین هزینه های سرور اختصاصی باشند
– دریافت یک وام درست و حسابی از طرف یکی از بانکها و مقروض شدن به بانک جهت تامین هزینه های سرور اختصاصی ( سوت مسنجری )
– هرگونه پیشنهاد دیگری که فکر می کنید برای ادامه فعالیت از طرف شما به دستمان برسد.
– و در آخر…. به قول یکی از دوستان تخته کردن در اینجا و خلاص کردن خود و مشترکان از مشکلات ناشی از عدم دسترسی به آگهی ها

در صورتی که شرکتهای میزبانی فضای وب آمادگی داشته باشند در مقابل تامین منابع و فضای مناسب آماده همکاری متقابل و قبول تبلیغات و درج شرکت بعنوان پشتیبان مالی شرکت هستیم، لطفاً با ایمیل [email protected] تماس حاصل فرمایید.

تدریس خصوصی آیلتس

برچسب ها:

دیدگاه ها (۵۹)

  1. فاطمه گفت:

    سلام دوستان.من امروز دوست پسرم ک مشکل روانی داره تحدیدم کرد ک بد بلایی سرت میارم فلان ب نظرتون مردانگی ک ی پسر ضعیف تر از خودش یعنی ی دختر و تحدید کنه؟!

  2. zahra گفت:

    سلام من یه دختر ۲۰ ساله هستم دانشجوام سه سال با یکی بودم همه جوره دوسش داشتم شده بود مثل یه عضو خانوادم خیلی وابستش شدم رفت سربازی دو سال منتظرش بودم تا اومد ولی تا اومد بنا به حرفای خانوادش تهمت بدبودن بهم زد خیلی حرفایی که میاد تو ذهنم فقط برا خودم طلب مرگ میکنم چرا باید اینجوری میشد شدم یه افسرده دیگه .

  3. میلاد گفت:

    من میلادم الان ۱۷سالمه از۱۲سالگی عاشق دختری شدم تاحالاوازهرجاکه عبورمیکنم میبینمش ولی اون خیلی زودوتندازمن دورمیشودالان دختری که دوسش دارم پزشکی قبول شده ومیخوادراهی دانشگاه بشه فکراین دخترمن ودیونه کرده موهام سفیدشدن والان که میخوادبره یعنی دیگه نمیبنمش چی کارکنم الان پنج ساله هرچه می کنم اززهنم بیرون نمیره کمکم کنید

  4. به مادر جوان گفت:

    نمیدونم باید چی گفت؟بگی خدا فراموشم کرده. میگن ناشکری. بگم دیگه سمت خدا نمیرم.میگن کفر میگی.
    موندم مات و مبهوت. ده سال که همسرم بیکاره. طی این ده سال. دوسال تو یه ارگان دولتی کار میکرد. که حقوقش خیلی کم بود اما راضی بودیم به رضای خدا. قصد بچه دار شدن کردیم که بعد چند ماه قرار داد ها تموم شد و ما موندیم و بیکاری و یه بچه تو راهی. بعد اون همسرم رفت کارگری ساختمون. اما بعد مدتی دوباره بیکار شد. چون کارگری هم پارتی میخواست.چون شهر ما کوچیکه هر بنایی کار گر خودشو داشت.بعد اون یه ارگان دیگه قرار داد پاره وقت با شوهرم بستند که صبح تا ظهر می دویید،شاید باور نکنید برای ماهی ۵۰ هزار. دوسال اونجا کار کرد اما ماهی ۵۰ هزار واقعآ ظلمه.اما با نهایت بی شرمی همچنان افرادی رو می گرفتند و در ازای کار زیاد این پول رو پرداخت می گردند.دوسال کار به امید استخدامی اونجا رو تحمل کرد اما آخر کار گفتند استخدامی نیست. نمی خوای برو. باز اومد تو یه ارگان دیگه.یک سال قرار داد پاره وقت باهاش بستند اما به شیش ماه نکشید که قرار داد ها رو خود به خود براشون لغو کردن و پول اون شش ماه رو هم خوردن به آب هم روش. سرمایه که نداشتین . با قرض و بد بختی مغازه زدیم که سر جمع ماهی صد هزار سود نداشت. یک سال با ضرر مغازه رو نگهداشتیم به امید اینکه جا بیفتم و سود دهی داشته باشه اما پول آب و برق مغازه رو هم در نمی آورد. بعد اون هم که شوهرم با تحصیلات و با استعداد فوق العاده شده کار گر یه عده آدم مغرور از خدا بی بخبر که از بالا به آدما نگاه می کنن. زور میگن. هرکار بکنی میگن کم کار می کنی. خلاصه همسرم تو شرایط روحی بدیه.
    خدا میدونه گه همسرم چقدر متین و آروم و چشم پاکه. جوری که تو فامیل زبان زده. اما اینکه خدا دعای ما رو نمیشنوه.حال مارو نمی بینه حالمو بد میکنه. افراد زیادی میشناسم که چشم چرون و دزد ناموس و حرام خور ،بی سواد و خیلی چیزهای دیگر اند که تو بهترین شرایط مالی و شغلی قرار دارند.
    بخدا دوست دارم خدا ده برابر بهشون بده. فقط روزی به ما هم بده نه اون قدر که بشه پس انداز های آنچنانی کرد. بلکه اونقدر که محتاج مایحتاج روزانه که خوراک و پوشاک نباشیم.همین.
    طی این ده سال چه دعا ها که نکردیم. چه نذر ها و نیاز ها. چه ذکر ها و چله نشینی ها. چه گریه ها و بغض ها،چه شکوه ها و شکر ها.
    اما انگار خدا فراموش کرده که ما رو هم آفریده.
    خیلی چیز ها داده . مثل بچه سالم. خدارو شکر
    همسر سالم و پاک خدا رو شکر
    خودم سالم ام خدا رو شکر
    پدر و مادری مهربون خدارو شکر
    برادر و خواهر مهربون و سالم خدارو شکر
    خدارو شکر. خدارو شکر خدارو شکر
    اما از لحاظ اقتصادی قفل ده ساله ای به در مشکلاتمون زده که امیدوارم به زودی با رحمتش بازش کنه

  5. ahoo گفت:

    سلام
    من ۱۵ سالمه توی عید روزی ۱۳ ساعت درس میخوندم اما درست روز بعد از عید وقتی معلممون ازم پرسید هیچی بلد نبودم همین باعث شد من دیگه مدرسه نرم حدود دوماه مدرسه نرفتم فقط برای امتحانات اخر سال رفتم چند وقت بعد شنیدیم که مشاور مدرسمون همراه اورژانس اجتماعی اومدن در خونومون که منو ببرن بهزیستی از طرف دیگه یکی از دوستام یکیو پیدا کرده عین من انگار
    دوقولوییم میترسم مثل اینکه میگن از خاک به خاک برمیگردیم منم از بهزیستی به بهزیستی برگردم
    چندبار فکر خودکشی به ذهنم رسیده اما میترسم
    میخوام برم با مشاورمون حرف بزنم اما مامانم نمیزاره

  6. elahe گفت:

    چند روزه فکر خودکشی تو ذهنمه البته این اولین بار نیست من از ۱۲ سالگی تو ذهنمه یه بچه ۱۲ ساله چی میدونه اخ الان ۱۹ سالمه تو این سال ها این فکر بیشتر شده ،درسم تازه تموم شد رفتار خانوادم باهام تغییر کرده من دیگ نمیخام به این زندگی ادامه بدم میخام قبل کنکور این زندگی رو تموم کنم لطفا بهترین راه رو برای خودکشی بهم بدید؟

    • MODIR گفت:

      پیشنهاد من خواندن زندگی نامه اپرا مجری مشهور افریقایست تا شاید دیدتون نسبت به خیلی موارد کامل تغییر کند

  7. فاطمه گفت:

    سلام من دختر ۱۹ساله ام .برا کنکور پیشه مشاوری رفتم ک بعده چن وقت پهم پیشنهاد داد متاسفانه بهم نزدیک شد .خونوادم بهم اعتماد دارن بعضی جلسات تنها میرم اینم از فرصت سو استفاده میکنه نمیدونم انگار اشکال از خودمم هست ولی دوس دارم دوری کنم ازش نمیدونم چجوری از این وضع حقارت بار خسته شدم حالم بهم میخوره از خودم هر سری کلی سرسختی میکنم تون ولی نمیفهمه داعم اصرار میکنه
    دوماه ب کنکور مونده ب جای اینکه کمکم کنه ابن حرکاتو در میاره

  8. Ne گفت:

    من یه دختر ۱۵ سالم ، مادرم خیلی شکاکه فکر میکنم من دوس پسر دارم و… داره دیوونم میکنه، یه شب خونه دوست رفتم بعدش یکی از دوستام زنگ زد تلفنم تا حدود نیم ساعت اشغال بود از شانس بدم مادرمم هم آون موقع زنگ زد رفتم خونه قشرق به پا کرد که کی بود پشت خطیط و…یا یه مدت مشکل روده پیدا کرده بودم دستشویی میرفتم طولانی میشد رفته به خواهرم گفته این معتاد شده اصلا دیوونس این زن ببینید من اصلا از خونه بیرون نمیرم، لباس جلف نمیپوشم آرایش و غیره هم نمیکنم تازه دوستام هم همه مثل خود منن تازه یه بار داداش دوست گیر داده بود با دوست قطع رابطه کردم. نمیتونم دیگر تحمل کنم این زن رو.

  9. علی گفت:

    سلام
    من یه مرد ۳۴ساله هستم . یکم به مشکل مالی خوردم و کارم از دست دادم دنبال یه کار هستم سر برج یه کافی نت بهم میخاد جواب بده که اونجا کار کنم یا نه . ماهی ۸۰۰ حقوقشه . خانم هم کارمنده اما قسط بدهی داریم . روزای سختی داریم . اما تموم میشه این روزا . یکم این اتفاقات صبر تحملمو کم کرده . سال نود هفت بد آوردیم ‌. بیکاری من و رفتن به یه شهر دیگه اسباب کشی و الان دخترم پیش پدر مادرم هستش تا ما اینجا سر سامون بگیرم . برم خیلی سخته . تازه داشتیم به آرامش میرسیدم که همه چیز خورد به هم .ضعیف شدم انشالله تموم بشه

  10. سارا گفت:

    باعرض سلام سارا هستم دختری ۲۸ساله که از زندگی دنیا ناامید هستم وهیچ دلخوشی ندارم واقعا ازاین دنیازندگی خسته شدم خیلی دوس دارم نجات پیدا کنم ازوقتی پدرمادرم ازهم جداشدن همه چی تعقیر کرد یه روز خوش ندیدم خوشبخت نبودم نیستم وازوقتی ماذرم به دام اعتیاد دچار شدبدترشد وقتی که یه حرفی بحثی میشه کنترول زبونش ازدست میده وب من کلی بی احترامی می کنه فحش میده شخصیت غرورمنو خورد می کنه اینقد رواعصابم هس ک عصبی میشم و میزنه ب سرم ک خودمو بکشم واقعا دارم زجرعذاب می کشم واقعا تحمل دیگه ندارم دارم دیونه میشم مغذم دیگه کشش نداره نمیدونم بایدچکار کنم اگه هم خودموبکشم نمی تونم چون ازمرگ می ترسم اگه هم نکشم ک همش باید زجرعذاب سختی بکشم بایدبی احترامی فحش های مادرمو تحمل کنم ک یه روزی کارم به تیمارستان بکشه توروخدا یکی راهنمایم کنه مرسی ممنونم دوستان عزیز

  11. يه بيچاره گفت:

    من دو سال ازدواج کردم افسردگی گرفتم شوهرم تو خونه اصلن باهام حرف نمیزنه همش اخماش تو همه یه عالمه هم بدهى داریم به هیشکی نمیتونم بگم با هیشکى نمیتونم درد و دل کنم خیلی زندگیم داغونه اولا خیلی شاد بودم الان خیلی افسردگی دارم هیشکیم ندارم بتونم باهاش حرف بزنم درد دل کنم دوس دارم بمیرم فقط اگه بمیرم راحت میشم تا اینجوری زندگی کنم خیلى دلم گرفته همش خونه تنهام وقتیم شوهرم میاد یا با هم قهریم یا باهام حرف نمیزنه دست از خودم کشیدم دیگه زنده بودن و مردنم هیچ فرقى باهم نداره منتظرم ببینم فقط ببینم کى تموم میشه همه چى جرات ندارم با کسى حرف بزنم

  12. علی گفت:

    سلام
    من هم دلم گرفته یه اشتباه کردم تو زندگیم الان ۴ ماه خانه نشین شدم هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم . از بیکاری بی پولی

  13. نگین گفت:

    سلام دختر۲۰ساله ای هستم که یه ساله عاشق پسری شدم که شاید سنش از۳۰گذشته باشه ولی برام مهم نیست خیلی دوسشدارم اون یه آتلیه داره حتی رد شدن از در آتلیش خیلی خوشحالم میکنه این پسر اصلا منو نمیبینه یعنی اصلا تلاشی نکردم که توجهشو جلب کنم چون ترسیدم شکست بخورم خیلی دوسشدارم با اینکه حتی اخلاقشم نمیدونم تنها چیزیکه ازش میدونم یه فامیلیه من احساس میکنم اون هیچوقت بمن توجه نمیکنه اصلا چیکار کنم تا توجه کنه؟ خواهش میکنم برام دعا کنید یا معجزه بشه و بهش برسم یا دیگه دوسش نداشته باشم خیلی دلتنگم

    • مهسا گفت:

      دوست عزیز کمی واقع بین باش و رو اهداف بلند مدت تری کار کن. اختلاف سنی بالای هفت سال اصلا بین زوحین خوب نیست. اگه هم که رابطتتون مخفیه شما الان حکم اسباب بازی رو دارین و یه عروسک هر چه قدر هم که خوب و قشنگ باشه آخر عاقبت جاش تو کمده. اون مرد رو فراموش کن و رو درس، هنر و ورزش تمرکز کن و سرمایه هاتو افزایش بده.

  14. رها گفت:

    سلام,من خیلی دلم گرفته,از همه چی خستم,دیگه امیدی هم بچیزی ندارم,چون هربار که از خدا کمک خواستم کمکم نکرد,حال این روزام خوب نیس,واقعانمیدونم آیا واسه حال من راه حلی وجود داره,خیلی سخته,من داغونم داغون,حالم بده,تموم غصه هامو میریزم تو خودم,ی بغضی همیشه ته گلومه که هرچی گریه کنم کمه,خالی نمیشم از گریه,خستم از این زندگی.

  15. عشقم مجازی گفت:

    من عاشق ی پسریم که ۱۰ سال ازم بزګتره!!!!!!!!!من ۱۵ سالمه!!!!!!از هم دوریم!!!!!تا حالا هم ندیدمش!!!!!!!!!ولی عاشقشم چیکار کنم من؟؟؟؟؟؟؟؟

    • غم،،،،،، گفت:

      چه عشقیه که ندیدیش؟هر چند این حس ها زودگذرند واسه منم دوران نوجوانی پیش اومد

    • امید گفت:

      سلام. من بهت پیشنهاد میکنم به هیچ عنوان وارد رابطه باهاش نشو و اگر هم طاقت نیاوردی و وارد رابطه شدی به هیچ عنوان فکر ازدواج نباش

  16. عشقم مجازی گفت:

    چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  17. خسته گفت:

    من ۲۵ سالمه و یک سال ونیم ازدواج کردم.از روز اول به خاطر خواهر شوهرعفریتم با شوهرم اختلاف پیدا کردم اخه اون مطلقستو خودش رو هووی من میدونه و تا حالا چند بهم گفته ی کار میکنم تا زندگیت از هم بپاشه و تو هم طلاق بگیری. اوایل برام مهم نبود اماالان ازش متنفرم.باهمه وجودم ازش بدم میاد.تا جایی که هر چیزی که مربوط به اون باشه ازارم میده.من تو این ی سال و نیم ناراحتی اعصاب گرفتمو و از اعصاب قند خون گرفتم.شوهرمم خیلی اذیتم میکنه.ازش راضی نیستم با اینکه خیلی دوستش دارم ولی زندگی باهاش برام عذاب آوره.
    با اینکه دکتر به شوهرم گفته همه مریضی های الان من از اعصابمه اما اون بازم درک نمیکنه و به کارا و اذیتاش ادامه میده.جرات جداشدنم ندارم با اینکه خانوادم همه جوره حمایتم میکنن و پشتم هستن از تنهایی میترسم.از جدایی و حرف مردم میترسم. از خودم میترسم نکنه به گناه بیفتم.دوست ندارم به گناه بیفتم….بارها گفتم برم این خلا رو بایکی دیگه پر کنم اما باز شیطون رو لعنت کردم….خیلی احساس تنهایی میکنم.خیلی تنهام فقط صحبت با خدا ارومم میکنه….برام دعاکنید خدابهم صبر بده تا به گناه نیفتم…..

  18. مینو گفت:

    سلام
    من یه دختر چشم و گوش بسته بودم اصن اهل پسر بازی این جور کارا نبودم اما با دوستام شوخیاشو میکردیم شعار من این بود با حجاب ولی شیک و پیک من هیچ وقت موهامو بیرون نمیزاشتم ولی طوری میگشتم که زیبا باشه و اصن به اصرار مکرر دوستام که میگفتن موهاتو بیرون بزار توجه نمیکردم بچه ها من اشتباهم این بود که نماز نمیخوندم ماجرا از جایی شروع میشه که من با دوستام به کلاس تابستونم رفتم یکی از دوستام به اسم ن.ک گفت من یه مزاحم دام که میخوام بهش زنگ بزنم که دیگه مزاحمم نشه نمیخوام شماره ی خط دوممو پیدا کنه منم گوشیمو بهش دادم اونم زنگ زد دفعه ی اول مزاحمه قطع کرد و دفعه ی دوم گوشیشو خاموش کرد هممون تعجب کردیمو بی خیال شدیم ولی دوسه روز بعد یکی از یه شماره ی ناشناس بهم اس داد یه زره که باهاش حرف زدم تازه فهمیدم مزاحمس و قصدش دوستی با منه منم اهل دوستی نبودم ولی از اونجایی که من یه خصلت دردسر ساز دارم که اونم ماجرا جوییه تصمیم گرفتم که ایا میتونم این بشر رو درستش کنم یا نه
    اون خیلی حرف های بی شرمانه میزد و منو دعوت میکرد برم خونش تا باهم {…..} کنیم منم سعی میکردم با حرفایی از خدا اونو به راه راست بیارم ولی …. خودم خراب شدم حرفاش تاثیرات بدی روی من داشت نه اینکه بخوام {….} کنم نه ذهن من نابود شد و من دیگه یه دختر چشم و گوش بسته نبودم تحریک شدم که موهامو بیرون بزارم من اصن فحش نمیدادم ولی ….
    از یه طرف درگیر یه رابطه ی عاطفی شده بودم که اسمش خیانت بود من عاشق دوست پسر دوستم شدم که عذاب وجدان داشتم ولی هرگز به خودم اجازه ی حرف زدن نمیدادم چون نمیخواستم خیانت کنم ولی ….
    از یه طرف درسم خیلی بد بود و معلم ها مادرم رو خواسته بودن انظباتم خیلی بد بود ولی….
    دیگه دارم به اخراش نزدیک میشم چیزی که باعث میشه خودکشی نکنم ترس از خداس درسته که شدم یه دختر خراب ولی ته دلم هنوز امید به خدا هست کمکنم کنید یا حداقل یه امید واهی ….
    مینو

    • هستی گفت:

      مینو جان منم تقریبا زندگیم مث تو بود اما با یکمی تفاوت منم چشم و گوشم بسته بود اما چهره ی زیبایی داشتم همه میخواستن باهام دوست بشن اما من اعتنایی نمیکردم میگفتم دوستی عاقبت نداره تا یه روز یه پسر خیلی سریشی بهم نامه نوشت که دوسم داره و باهاش دوستی کنم خدا نعلتش کنه خدا میدونه شب و روزو ازم گرفته بود هر جا منو میدید میومد دنبالم میگف باهاش دوس بشم منم با هزار عذاب وجدان و از خدا ترس باهاش دوس شدم خدا میدونه الانم که ازدواج کردم عذابه ولم نمیکنه بعد یه مدت که یه سال از روش گذشته بود و ما دوستی نداشتیم بعد یه سال و نیم متوجه شد من ازدواج کردم اومد جلوی راهمو گرفت گفت همتونو میکشم و…
      این قصیه رو شوهرمم متوجه شد کارمن شد آبرو ریزی و..شوهرم به باباش گف باباش به مامانش گفوووالان پدر و مادرش ازم متنفرن شوهرمم خیلی بهم شک داره دیگه دارم از زندگی خسته میشم هر روز یه خواب هرروز یه حرف با شوهرم خیلی خوب بودم اما این قضیه خیلی تو زندگیم تاثیر گذار شد خدا لعنتش کمه من قبلا توبه کرده بودم ولی خدا نمیدونم چرا توبمو قبول نمیکنه و بیشتر آزارم میده

    • آرام گفت:

      مینو جون همیشه راه برگشت هست من خودم برگشتم

  19. نفس گفت:

    سلام بچه ها من۱۴سالمه دارم درس میخونم یه دوست دارم که میتونم بگم از خودم بیشتر بهش اعتماد دارم اونم همین طور تومور داره بعد فهمیده مامان و باباش واقعی نیستن همه ی حرفاشو به من میگه منم به مامانم گفتم دوستم تومور داره مامانم میگه اون دروغ میگه نباید دیگه باهاش حرف بزنی
    بچه ها الان من چی کار کنم می خواد منو از ا.ن جدا کنه

    • هستی گفت:

      نفس جون مامانت راس میگه
      به منم گفته بود سرطان داره و دوسال دوام نمیاره و مامانش واقعی نیس اینا رو میگن تا دخترا رو از راه به در کنن و آیندشونو خراب کنن و به هوس هاشون برسن عزیزم به مامانت اطمینال کن

  20. عسل گفت:

    سلام من تقریبا ی سال و نیم پیش طلاق گرفتم .قبل از ازدواجم ی کسی بود که چند سال خواستگارم بود ولی من الکی جوابش کردم پسر عمه همسر سابقم میشه .بلافاصله بعد از طلاقم اینقد رفت و اومد تا منم شروع به دوس داشتنش کردم الان از ی سال بیشتره که دوسش دارم نمیدونم عشق یا عادت .تو این چند وقت یک ریز بهونه می اوردن خودش و خانوادش کو نیان خواستگاری الانم فهیدم ی کسیو مد نظر داشته که ازدواج کرده دو هفته پیش نمیدونم منظورش چی بوده عشق یا انتقام از من الان خیلی ناراحتم واقعا نمیدونم باید چیکار کنم شما راهنماییم کنین حداقل چطور فراموشش کنم خیلی واقعا شکست دوم برام سخته

  21. خسته گفت:

    سلام بچه ها و سلام مدیر ازتون یه خواهشی ارم ک راهنماییم کنید… من اولا شوهرمو دوست داشتم منظورم از اولا دوران نامزدی بود الان یکساله عروسی کردم بر اثر برخی از اتفاقا و اخلاقای گندی که داره ازش بدم اومده طوری که دیگه نمنیخوام باهاش زندگی کنم انگار غریبست واسم وقتی دست بهم میزنه چندشم میشه ازش متنفرم دارم عذاب میکشم که دارم با همچین ادمی زندگی میکنم بخدا.. دوس دارم جدابشم ولی ب دلیل کوچیک بودن محیط زندگیمون مادرم مخالفت میکنه من یکی دیگه هم دوس دارم که با اون رابطه دارم ولی از وقتی از شوهرم بدم امده با اون دوست شدم که حداقل از اون محبت ببینم بچه ها من چیکار کنم؟؟؟ چ جوری با همچین ادمی زندگی کنم؟؟؟؟
    پاسخ

    • نفس گفت:

      سلام عزیزم امیدوارم با این وضعی که میگی بچه ای نداشته باشی ولی از نظر من اولین کاری که باید بکنی اینه که رابطتو با اون شخصی که میگی قطع کنی تو بدترین راهو انتخاب کردی فکر کردی اگه شوهرت بفهمه چی میشه؟
      هم آبروت پیش خانواده همسرت و مخصوصا خانواده و اقوام خودت میره توروخدا این اشتباهو نکن هیچ ماهی پشت ابر نمیمونه من بعنوان یه دوست دارم میگم اول رابطتو با اون شخص قطع کن بعدش به یه مشاور خوب و باتجربه مراجعه کن شاید تونستی زندگیتو نجات بدی

    • مینو گفت:

      سلام
      من هنوز ازدواج نکردم یعنی سنم هنوز اونقدرا نیس اخه من ۱۵سال دارم ولی درکت می کنم عزیزم
      خانومی یک تو باید دنبال منشا این تنفر بگردی که چی شد که از همسرت متنفر شدی دو به نظر من حتی اگه از شوهرت بیزاری نباید بهش خیانت کنی حتی اگه کمبود محبت داری خانومی تو با این کارات اول از همه به خودت بعدش به شوهرت وبعد به اون دوستت ظلم می کنی توکل کن و از خدا یاری بخواه و بدون همیشه دوستای خوب هستن { می } قربانت مینو

  22. خسته گفت:

    سلام بچه ها و سلام مدیر ازتون یه خواهشی ارم ک راهنماییم کنید… من اولا شوهرمو دوست داشتم منظورم از اولا دوران نامزدی بود الان یکساله عروسی کردم بر اثر برخی از اتفاقا و اخلاقای گندی که داره ازش بدم اومده طوری که دیگه نمنیخوام باهاش زندگی کنم انگار غریبست واسم وقتی دست بهم میزنه چندشم میشه ازش متنفرم دارم عذاب میکشم که دارم با همچین ادمی زندگی میکنم بخدا.. دوس دارم جدابشم ولی ب دلیل کوچیک بودن محیط زندگیمون مادرم مخالفت میکنه من یکی دیگه هم دوس دارم که با اون رابطه دارم ولی از وقتی از شوهرم بدم امده با اون دوست شدم که حداقل از اون محبت ببینم بچه ها من چیکار کنم؟؟؟ چ جوری با همچین ادمی زندگی کنم؟؟؟؟

    • یه هدایت کننده گفت:

      راه حلت فقط فقط نماز و قرآن هستش.اگه موقع قرآن بهت دست بزنه شاکی نمیشی چون قرآن آرامش بهت میده.اگه تو نماز دعا کنی شاید اون حل بشه.
      منم موقعی که زنمو طلاق دادم فقط نماز خوندم تا آرامش بگیرم..
      مادرم میگه زن یگیر ولی من بیخیالم.چون خودمو سپردم دست سرنوشت.الانم با بچم سهیل خوشبختم به اونم نماز یاد دادم.

  23. محدثه fm گفت:

    سلام بچه ها شما چقدر از عشق حرف میزنین؟؟؟؟ باباجان مشکلاته دیگه هم هستش

  24. sara23 گفت:

    از زندگی خسته شدم

  25. sara23 گفت:

    وموووووووووووو

  26. شاهی گفت:

    با سلام
    ۳۰ سال دارم و فقط ۳ ماه از مراسم ازدواجم می گذرد. البته ۱۵ ماه است عقد کرده ام. همسرم قبل از من یک بار عقد کرده بود و به هم زد اما با این وجود وقتی از من خواستگاری کرد قبول کردم. همسرم پسر خاله ام است. در دوران عقد رفتار بسیار سردی با من داشت. ۱۴ روز یکبار همدیگر رو می دیدیم. روز عروسی دنبالم نیامد تا من را آرایشگاه ببرد. خیلی از هزینه های ازدواج رو خودم بدون اطلاع مادرم تقبل کردم. بعد از ازدواج هم تقریبا تمام حقوقم خرج خانه و قسط های او می شد. رفتار سردش با من ادامه داشت و حتی وقتی به او محبت می کردم با سردی با من برخورد می کرد. خیلی راحت هم از جدایی حرف می زد. مثلا بارها به من گفت اگه به درد هم نخوریم فوقش به هم می زنیم. این نوع رفتار از نظر من یک نوع بی بند و باری شدید است. به او بارها گفته ام اگر من را نمی خواستی چرا اصلا به خواستگاری آمدی او هم می گوید تقصیر خودت است ، تو به من بله گفتی!!! خواهرش هم تا به حال دوبار ازدواج کرده و طلاق گرفته یک بار هم نامزدی به هم زده است. خانوادگی بی بند و بار هستند هر چند مادر مثلا مذهبی دارد. خیلی راحت به جدایی و طلاق فکر می کنند. یک ماه پیش سر رفتارهای بسیار سردش بحثمان شد و او من را در عین بی غیرتی ساعت یازده و نیم شب از خانه بیرون کرد. در اثبات بی غیرتی او همین بس که یک بار به من گفت میتوانی برای خودت یک مرد پیدا کنی و از نظر من اشکال ندارد. بعد از اینکه از خانه بیرونم کرد شکایتی تنظیم کرد مبنی بر اینکه چون من مبتلا به بیماری لک و پیس (برص) هستم عقد نامه باطل است چون این موضوع مصداق فریب در ازدواج است. در حالی که مادرش خاله من است و سال ها در خانه ما رفت و آمد داشته و با مادرم صمیمی بود. اگر من از سال ها برص داشتم همه می فهمیدند. من این بیماری را شش ماه بعد از عقد گرفتم البته بسیار ناچیز و غیر قابل رویت. سه لکه روی شکم و یک لکه روی پهلو دارم.با مراجعه به پژوهشکده رویان متوجه شدم بیماری ام قابل درمان است. جالب است بدانید خودم از سر اعتماد این موضوع را به همسرم گفتم وگرنه اواصلا بدن من را ندیده که متوجه لک هایم شود. کارهای همسرم را که کنار هم می گذارم احساس می کنم او از ابتدا قصد جدایی داشت و بیماری لک و پیس یک بهانه است. اینکه با من رفتار سردی داشت، به هیچ عنوان برای رابطه زناشویی علاقه نشان نداد، هرگز من را مسافرت نبرد ، من را تفریح نبرد، روز تولدم و سالگرد ازدواج را تبریک نگفت و کارهای دیگر. جالب اینکه مادرش با اینکه خاله ام است در میانه دعوا به جای اینکه میانه داری کند بیشتر فتنه گری کرد. حتی وقتی خودم با پای خودم به خانه برگشتم خاله ام دم در خانه من آمد دشنام های بسیار رکیکی داد و گفت که از خانه شوهر او بیرون بروم( خانه متعلق به شوهر خاله ام است). البته همسرم به دروغ گفته بود خانه مال خودش است. پدر شوهرم نیز هر روز بدون اجازه من و با این توجیه که خانه مال خودش به راحتی وارد خانه من می شود چون کلید دارد. من الان در خانه خودم هستم ولی همسرم یک ماه است به خانه نمی آید.مهریه ام ۲۱۴ سکه است اما در روز عقد همسرم به من گفت قسم بخور ۲۰۰ سکه ات راهرگز نمی گیری. من هم قسم خوردم و با اینکه خودش و خانواده اش خیلی به من ظلم کردند چون قسم خوردم آن ۲۰۰ را هرگز نمی گیرم.ولی اطرافیانم به شدت به من فشار می آورند که بگیر تا ادب شود و سر دختر دیگری این بلاها را نیاورد. بابت رفتارهای همسرم و مادرش به شدت حرص و جوش می خورم و می ترسم سکته کنم. تالمات روحی روی کارم هم تاثیر گذاشته است. شما به من بگویید بهترین کاری که می شود برای ادب کردن این مرد انجام داد چیست؟ من قصد گرفتن ۲۰۰ سکه را ندارم اما به نظر شما خوب است برای ترساندن و ادب کردنش و اینکه دیگر با زندگی کسی اینجوری بازی نکند مهریه را بدون هدف گرفتن به اجرا بگذارم و به زندان بیاندازمش؟

    • MODIR گفت:

      دوستان گروه بهتر میتوانند راهنمایی کنند
      اما بهتره ادب بشه! قسم خورده اید درست ولی زندگیتان را نابوده کرده و احتمال هم داره برای کس دیگه ای هم پیش بیاره پس بهتره اینجا جلوی فرد رو بگیرید!!

      البته نظر شخصیه منه و دوستان هم اعلام نظر کنید

    • شرین گفت:

      حتما مهریه ت رو اجرا بذار و حتما ازش بگیر
      اگه واقعا این قسم توخالی ک اون برای هدف شومش از تو گرفته برات مهمه میتونی مهریه رو بگیری و بعد از چند سال پس بدی ولی بی انصافیه ک بخوای همینطوری ول کنی ک بره یکی دیگه رو بدبخت کنه

    • مهسا گفت:

      خواهر عزیز……بهتر بود قبل از ازدواج گوش و چشمت رو بهتر باز می کردی. البته من همه ی ماجرا رو نمی دونم ولی طبق گفته هاتون همسر شما کاملا مشخصه که بیماری روحی روانی داره و از بی اعتقادی شدید رنج می بره. بی گدار به آب نزن و از یک روانشناس خبره کمک بگیر. مهریه و زندان فقط یه مسکن ساده برای یک تومور بدخیمه و این کار ممکنه حتی باعث بدتر شدن اوضاع بشه. برای درست کردن این اوضاع باید اقدام اساسی تر و بهتری کرد.

  27. anahid گفت:

    سلام من چند وقته از یکی خوشم میاد من خیلی دوسش دارم حاضرم کل دنیام رو فداش کنم اوبین باره چنین حسی به یه نفر دارم میشه کمکم کنید چگونه باهاش دوست شم

  28. دختر گفت:

    سلام من تنهام تنهایی خیلی بده فک میکنم تنها ترین ادم رو زمینم…قبلا عاشق بودم وقتی ک نمیفهمیدم عشق یعنی چی..عاشق شدم.. ۴ساله و تا الان اسمشو ب هیشکی نگفتم…خدارو شکر خدا کمکم کرد نمیدونم چطوری ولی یادش کم شده چون دوساله ندیدمش..ولی ب یادشم…الان کنکور دارم وهدفم خیلی برام مهمه..ی سال با تمام سختیا تحمل کردم تلاش کردم زانونزدم…و موفقیت و واقعا لمس میکردم الان چن وقته سردرد شدید دارم حالم بهتره از قبل ولی وقتی ب بقیه گفتم فقط باعث شدن از هدفم دور شم هیشکی نمیفهمه چی میگم همش انرزی منفی………………………خودمو نمیشناسم بخدا خیلی داغونم دیگ حال گریه هم ندارم…..ی سری اتفاقارو هم نمیشه تعریف کرد یهو نا امید شدم کشش ندارم ی چی بگین اروم شم مغزم پنچر پنچره..سرم داره میترکه

  29. سارا گفت:

    سلام,منم دارم عذاب میکشم بیشتر هم تقصیر خودمه چون بین دو نفر قرار گرفتن,دوستان هرکسی این متن رو میخونه,خواهش میکنم هیچوقت بین دونفر قرار نگیرید من عاشقه یکیشون هستم اما خوانوادم مخالف شدن یه هفته س خودمو تو اتاق حبس کردم سرم داره میترکه اینقد فکر کردم,من نمیتونم بدونه عشق زندگی کنم,بهروز همه کسم شده

  30. بی پناه گفت:

    نمی دونید چقدر بد بختم و هیچکس و تو این دنیا بزررگ ندارم باهاش درد و دل کنم از کودکی در بهزیستی بزرگ شدم تنها و بی کس حالا بعد که ازداوج کردم با یک نفر خارجی و چندین ساله حتی ایران ندیدم شوهرم ادمی خود خواه لجباز عصبی و دست بزن داره و دوتا بچه های اولم هم مثل اون شدن و دایم در شکنجه هستم هیچکس و ندارم و چندین بار تصمیم به فرار گرفتم اما جایی رو ندارم و پول ندارم که برگردم ایران اما بیام ایران هم جایی رو و یا کسی رو ندارم د
    عا کنید فقط بمیرم تا از اینهمه رنج راحت بشم

  31. ملیسا گفت:

    سلام.من یک دختر۱۸ساله هستم.وعاشق هستم من۵سال ک عاشقم منواون واسه هم میمیریم خییییییییلی همدیگر رادوستداریم.
    ولی…..
    اون الن خانوادش بش میگن ک بایدبادخترعموت ازدواج کنی من دیگه شب وروزم یکی شده نمیتونم ببینم عشقم مال یکی دیگه باشه .ولی اون ب خانوادش جواب نه داده راضی نشده الان هم باخانوادش حرفش شده الانم سه روزه جواب منونمیده ینی گوشیش نمیگیره تووووووروخداکمکم کنین بگین چیکارکنم ایییییییییییییی خداااااااااااااااااااااااا

  32. محدثه fm گفت:

    سلام دوستان. هرکسی یه مشکلی داره ولی زندگیه دیگه کاریش نمیشه کرد.. من خیلی دارم عذاب میکشم کاش منم تنها بودم عاشق بودم ولی خیلی بدتر از ایناست. بچه که بودم یعنی سه سالم که بودم افتادم تو قابلمه ک توش شیر داغ بود نصف بدنم سوخت الان ۱۸ سالمه دارم عذاب میکشم هروقت بدنمو میبینم گریه میکنم دارم دیوونه میشم اگه همو موقع عمل میشدم شاید خوب میشدم ولی الان بی فایدست خرجشم خیلی بالاست دارم دق میکنم حالم از خودم بهم میخوره همش شبا که میخوابم ب این امیدم که صبح بیدار بشم بدنم سالم باشه یکبارم که شده ببینمه لکه سوختگی نداره واسه یه دختر خیلی سخته.. خیلی خستم بچه ها یکم دلداریم بدین دارم دق مییییییکنمم ای خداااااااااااا

    • معصومه گفت:

      سلام محدثه جان امیدوارم حالت خوب باشه عزیزم من دقیقا نمیدونم سوختگی چطوری هست وضعیتش ولی اگه به صورتت آسیبی نرسیده باید شاکر درگاه خداروند باشی، چرا همیشه ما بد نگاه می کنیم، ممکن بود خدای نکرده این اتفاق بر صورتت بیفته اونوقت اوضاع بدتر از این بود، بعدشم تو هنوز خیلی جوونی و راه برای پیشبرد زندگیت داری، با هدف تو زندگیت پیش برو ک هم زندگیتو بسازی هم فکرات کمتر بشه یادن باشه اگه بشینی و غصه بخوری الکی کم کم طراوت و شادابی و جوونیت رو هم از دست میدی و آثار غم به مرور روی چهره ت هم تأثیر کیگذاره مطمئن باش اگه خداوند بزرگ بخواد سرنوشت تو با یکی رقم بخوره خودش شرایط رو جوری فراهم میکنه که این مشکلی که مطرح کردی کاملا بی اثر میشه مثلا ممکنه فردی پیدا بشه عاشق ظرافت و زنونگی تو بشه یا از نجابت و حیای تو خوشش بیاد یا کلا از اخلاقت و چهره ت خوشش بیاد ولی چیزی که هست تو باید از درونت شروع کنی حالا که فک میکنی یه نقیصه ای وجود داره باید باهاش کنار بیای و استعداد و زیبایی های دیگه ای ک خدا تو وجودت قرار داده رو شکوفا کنی عزیزم، به یه جایی از زندگی که برسی می فهمی نگرانی هات کاملا بی مورد بوده، خیلی از دخترا هستن بدون کوچکترین نقصی تا سنین بالا یعنی ۳۰ سالگی به بعد به فکر اعتلای روح خودشون هستن و زندگیشون و تو نباید برای مورد پسند قرار گرفتن یا نگرفتن آدمها خودتو از زندگی و شادابی دوران جوانی دور کنی، این اشتباه محضه، از امروز دیدت رو نسبت به خودت عوض کن، خودتو دوست داشته باش یادت باشه اول باید خودت خودتو دوس داشته باشی و خودتو بالا بکشی تا بعد دیگران رو هم بتونی تحت تأثیر قرار بدی، از کلمه ی خستگی استفاده نکن هرگز، خدا نگهبان زندگی همه ست از نعمت هایی که نصیبت کرده استفاده کن تا بهش ثابت کنی به خاطر یه موضوع کوچیک ناشکری نمی کنی اونم در نهایت قدرت بهترین موردی که مناسب زندگیت باشه رو بدون دردسر قسمتت خواهد کرد و یادت باشه فقط یه قدرت بزرگ تو جهان هست و اونم خداونده ازش غافل نباش و سکان زندگیتو بده دستش و خودت هم تلاش کن و نذار فکرهای بیهوده زندگیتو تحت تأثیر قرار بدن که افکار منفی بدترین دشمن آدم به حساب میان، حیف نیست خدایی که عاشق دوستی با بنده هاش هست رو در نظر نگیری و به جاش مدام به افکار منفی که دشمنت هست و ناخودآگاه قصد تخریب تو رو دارن بها بدی، خوب فکراتو بکن اینا حقیقت زندی هستن که ما ازشون غافلیم و ظواهری که نگرانشون هستیم نمیذارن بهشون فکر کینم، خودتو دورونتو با خدا بساز و از هیچی نترس موفق باشی عزیزم

      • محدثه fm گفت:

        سلام معصومه جون مرسی از دلدلریت عزیزم خیلی ارومتر شدم ولی وقت میبره تا با این شرایطم کنار بیام دعا کن خدا کمکم کنه عزیزدلم بازم ممنون

  33. فهیمه گفت:

    نگران نباش من ازتو حاتم خرابتره

  34. عاشق تنهای تنها گفت:

    منم مثل تو عاشق شدم ولی چیکار کنم به هیچ کس نمیتونم بگم این قلبم از تنهایی داره میترکه خدااااا کمکمون کن.فقط خدا فقط خدا.

  35. سحر گفت:

    سلام
    ای کاش منم مشکلاتم عین شماها بود ای کاش دختر ۱۶ساله ای بودم ک عاشق بودم مشکل من تنمه مریضیمه ۲۴سالمه ولی غرورم خرد شده نابودم ی تومور توی سرم داشتم عمل کردم درش اوردم ولی العان دیگه ادم معمولی نیستم تمام زیباییم ازدست دادم تمام ارزوهام نابود شد خدا عمر دوباره بهم داد ولی…..
    همیشه همه بهم میگفتن چقدر صورتت زیباست العان میدونی چی میگن؟همش میگن چقدر قبلا خوشکل بودی خوب بودی کاش عین قبلت میشدی
    همیشه خدا رو برای سلامتیتون شکر کنین

  36. رونا گفت:

    واااااای که چقد خوب درکت میکنم…آدم واسه رهایی از درداش به یکی پناه ببره،اونوقت همین آدم بزرگترین دردا رو بش بده…خیلی سخته…بدیش اینه که با همه بدیاش نمیشه ولش کرد…

  37. امیر گفت:

    سلام من کاملا شما رو درک می کنم که چی میگید….

    • محدثه fm گفت:

      سلام امیر جان تو همه رو دلداری میدی انشالاه مشکل تو هم حل بشه منم دلداری بده خیلی داغونم خیلی احساس میکنم افسردگی گرفتم دیگه

دیدگاه خود را به ما بگویید MODIR

پاسخ دادن به MODIR لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

کانال استخدام در تلگرام

› استخدام تهران

استخدام شهرستانها